نیکان
یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:12 ::  نويسنده : علی یگانه
 

تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد

                              وجود نازكت آزرده ی گزند مباد

                                                      حافظ شیرازی

آی سی یو و سی سی یو چه هستند؟

در بیمارستان،«آی.سی.یو»(ICU) مخفف:"Intensive Care Unit"،بخش مراقبت های ویژه می باشد.در این بخش،از بیمارانی که وضعیت وخیم دارند و زندگی شان با شرایط بحرانی مواجه شده است،مراقبت می شود.

«سی سی یو»(CCU) مخفف:"Cardiac Care Unit"بخش مراقبت های قلبی می باشد.

آی سی یو (ICU) و سی سی یو (CCU) مکان هایی هستند که در آنها تجهیزات ویژه و پرستاران و پزشکان آموزش دیده ی ویژه حضور دارند.

---------------------------------------------

بالاخره حکمت ” آی سی یو ” رو در بیمارستان دریافتم!

جمله ای حکیمانه از جناب عزراییل خطاب به بیمار: "I See You"

 
  1- ICU = I See You !!! یعنی می بینمت!!!

2- CCU = See See You !!! :ببین (حواست باشه) میبینمت!

 

*امیدوارم گذر هیچ کس به بیمارستان و بخش مراقبت ویژه نیفتد!

 

یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:10 ::  نويسنده : علی یگانه

تن آدمی شریف است به جان آدمیّت
   
نه همین لباس زیباست نشان آدمیت

اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینی

چه میان نقش دیوار و میان آدمیت

خور و خواب و خشم و شهوت شَغَب است و جهل و ظلمت
 
حَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت

به حقیقت آدمی باش و گرنه مرغ باشد

که همین سخن بگوید به زبان آدمیت

مگر آدمی نبودی که اسیر دیو ماندی

که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت

اگر این درنده‌خویی ز طبیعتت بمیرد
 
همه عمر زنده باشی به روان آدمیت

رسد آدمی به جایی که بجز خدا نبیند
 
بنگر که تا چه حد است مکان آدمیت

طَیَران مرغ دیدی تو ز پای‌بند شهوت

به در آی تا ببینی طیران آدمیت

نه بیان فضل کردم که نصیحت تو گفتم

هم از آدمی شنیدیم بیان آدمیت

سعدی شيرازی
------------------------------------

شَغَب:فتنه و فساد    حَيَوان:اينجا به معنی هر موجود غير انسان

طَيَران:پريدن،پرواز كردن

حَيَوان؛حَيْوان؛حِيْوان؛كدام يك؟


حَيَوان:اسم عربی است به معنای:موجود زنده،جاندار،جانور،هر موجودی كه در او روح باشد خواه ناطق خواه غير ناطق.

جمعِ آن،«حيوانات»است.(با«ات»عربی جمع بسته شده است.)

اين كلمه را در فارسی به سكونِ يا تلفظ می كنند:حَيْوان

منبع:فرهنگ فارسی عميد

می گويم:در فارسی محاوره ای هم به كسر «ح» تلفظ می شود:حِيْوان

در بعضی جاها آمده است:

به حقيقت آدمی باش و گر نه مرغ باشد

كه همی سخن بگويد به زبان آدميّت

*به جای«همين»،«همی»آمده است.آيا در نسخه اصلی شعر سعدی كدام يك از اين دو كلمه آورده شده است؟...

«همی»:همين،همچنين،هميشه (فرهنگ عميد)

پس با توجه به اينكه «همی»همان معنای«همين»را می دهد،استفاده از هر كدام از آن ها در شعر بالا،مشكلی را ايجاد نمی كند،هرچند كه می شود تحقيق كرد كه سعدی در اصل،كدام يك از اين ها را به كار برده است؟شايد در آن زمان،خود سعدی هر دوی اين ها را به كار برده باشد.

 

یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان، , :: 1:10 ::  نويسنده : علی یگانه
  بنی آدم اعضای یک پیکرند       که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی به درد آورد روزگار     دگر عضوها را نماند قرار

تو كز محنت ديگران بی غمی    نشايد كه نامت نهند آدمی

 

                                                            سعدی شیرازی

 

در بعضی جاها به جای «یك پیكرند»،كلمه ی«یكدیگرند»آمده است:


بنی آدم اعضای یكدیگرند    كه در آفرینش ز یك گوهرند

به نظر شما كدام یك از این ها،درست است؟

به نظر من،هر دو می تواند درست باشد زیرا:

«بنی آدم اعضای یك پیكرند»درست می باشد؛چون یك پیكر و بدن،از اعضای گوناگونی تشكیل شده است و هر گاه یكی از این اعضا دچار مشكل شود،دیگر اعضای بدن،تلاش می كنند تا نقص و كمبود به وجود آمده در آن عضو را تا حد امكان برطرف نمایند.

ولی اگر بگوییم:«بنی آدم اعضای یكدیگرند»،از يك نظر،این معنا را می دهد كه"من سر شما هستم و شما مثلا دست من هستید.".در این حالت،به نظر می آید كه معنای درستی ندارد؛ولی می تواند این معنا را هم بدهد كه هر بنی آدمی،عضوی از بنی آدم دیگر محسوب می شود و اگر یك نفر،دچار مشكل شود در واقع عضوی از اعضای فرد دیگری دچار مشكل شده است.یعنی انسان ها به هم تنیده هستند و انسان موجودی اجتماعی است و همه به كمك و یاری هم نیاز دارند.اگر از این منظر نگاه كنیم،«بنی آدم اعضای یكدیگرند»نیز معنای درستی دارد.

هرچند كه باید به نسخه های خیلی قدیمی مراجعه شود تا ببینیم كه آیا سعدی شیرازی،كدام یك از این ها را به كار برده است؟ولی نسخه بسیار قدیمی را از كجا پیدا كنیم؟اگر هم پیدا كردیم،از كجا معلوم كه آن قسمتش پاك نشده باشد! اصلا چه اهمیتی دارد كه این قدر به خود زحمت بدهیم و وقت بگذاریم؟(آیه ی قرآن نیست كه حتی یك حرف هم نباید عوض شود).هر دوی این عبارات هم از لحاظ آهنگی،برای شعر مذكور،مناسب و زیبا هستند و هم هر دو معنای درست و منطقی می دهند.

پس این بسته به سلیقه ی افراد است كه هركس از هر كدام از این عبارات خوشش می آید همان را استفاده كند.

و اینگونه دعوا بر سر این موضوع كه كدام یك از اینها درست است به پایان رسید...

 

یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:9 ::  نويسنده : علی یگانه

«رافضی»به چه كسانی می گويند؟

رافضی كه در منابع تاریخی به صورت‌های«رافضیه»،«رافضیان» و «روافض»آمده  از كلمه «رفض»به معنای ترك كردن می باشد و در اصطلاح كلامی مخالفین امامیه،عنوانی است كه بر همه فرقه‌های شیعه و گاهی بر گروه و فرقه خاصی از آنان و گاهی نیز،بر كسانی كه محبت خاندان پیامبر(ص)را ابراز می‌كنند اطلاق می‌شود.

وجه استعمال این كلمه در مورد شیعه آن است كه آنان،ایمان به سه خلیفه (ابوبكر-عمر-عثمان)را ترك كرده اند.

مفهوم رافضی و رفض،آن چنان گسترده و عام است كه به هر كس كه تمایل به اهل بیت پیامبر می‌كرد لقب رافضی می‌دادند،تا جایی كه كسی مثل امام شافعی،رهبر یكی از بزرگ‌ترین مذاهب چهارگانه اهل سنت،می‌ترسید اگر به بیان فضائل علی(ع)و فرزندان آن حضرت بپردازد متهم به رافضی شود.

كسانی كه این اصطلاح را بر شیعیان یا دوستداران اهل بیت پیامبر(ص)اطلاق می‌كنند،قصد نكوهش و مفهوم انحراف از دین اسلام را در نظر دارند.

منبع:www.askdin.com:مرکز ملی پاسخگویی به مسائل دینی

 

یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:8 ::  نويسنده : علی یگانه

چهار كتاب اصلی حدیثی شیعه (كتب اربعه)

 

1. الكافى،نوشته‌ی محمد بن یعقوب كلینى(متوفاى 329ق)

2. مَن لا یَحضُرُهُ الفَقیه،نوشته ی محمدبن بابویه،معروف به شیخ صدوق(306 ـ 381 ه.ق)

3. تهذیب الاحكام،نوشته‌ی محمد بن حسن طوسى، معروف به شیخ طوسی (شیخ الطائفه) (385 ـ 460 ه.ق)

4. الاستبصار،نوشته ی شیخ طوسی

 

نزدیكى دوران زندگی نویسندگان این چهار كتاب به عصر امامان معصوم – كه درود خدا بر آنان باد -؛شخصیت علمى و آگاهى گسترده آنان از احادیث؛شیوه ی فصل بندی احادیث و جامعیت كتابهاى فراهم آمده،ارزش و اعتبارى ویژه،در مقایسه با سایر آثار روایى،به آنها بخشیده است،به گونه ‏اى كه عالمان شیعه از آغاز تاكنون شروح بسیارى بر آنها نوشته‏ اند.

اَربَعه:چهار

منبع:hawzah.net:پايگاه اطلاع رسانی حوزه

 

یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:7 ::  نويسنده : علی یگانه
 

در یکی از روزهای سال1362،زمانی كه آیت الله خامنه ای،رییس جمهور وقت، برای شرکت در مراسمی از ساختمان ریاست جمهوری،واقع در خیابان پاستور خارج می شد،در مسیر حرکتش تا خودرو،متوجه سر و صدایی شد که از همان نزدیکی شنیده می شد.

صدا از طرف محافظ ها بود که چند تای شان دور کسی حلقه زده بودند و چیز هایی می گفتند.صدای جیغ مانندی هم دائم فریاد می زد:«آقای رییس جمهور!آقای خامنه ای!من باید شما را ببینم».رییس جمهور از پاسداری که نزدیکش بود پرسید:«چی شده؟کیه این بنده خدا؟»

پاسدار گفت:«نمی دانم حاج آقا!موندم چطور تا این جا تونسته بیاد جلو؟»پاسدار که ظاهراً مسئول تیم محافظان بود،وقتی دید رییس جمهور خودش به سمت سر و صدا به راه افتاد،سریع جلوی ایشان رفت و گفت:«حاج آقا شما وایسید،من می رم ببینم چه خبره!»بعد هم با اشاره به دو همراهش،آن ها را نزدیک رییس جمهور مستقر کرد و خودش رفت طرف شلوغی.کمتر از یک دقیقه طول کشید تا برگشت و گفت:«حاج آقا!یه بچه اس.می گه از اردبیل کوبیده اومده این جا و با شما کار واجب داره.بچه ها می گن با عز و التماس خودشو رسونده تا این جا.گفته فقط می خوام قیافه آقای خامنه ای رو ببینم،حالا می گه می خوام باهاش حرف هم بزنم».

رییس جمهور گفت:«بذار بیاد حرفش رو بزنه.وقت هست»...

پسرکی 12-13ساله از میان حلقه ی محافظان بیرون آمد و همراه با سرتیم محافظان،خودش را به رییس جمهور رساند.صورت سرخ و سرما زده اش،خیس اشک بود.هنوز در میانه راه بود که رییس جمهور دست چپش را دراز کرد و با صدای بلند گفت:«سلام بابا جان!خوش آمدی»پسر با صدایی که از بغض و هیجان می لرزید،به لهجه ی غلیظ آذری گفت:«سلام آقا جان!حالتان خوب است؟»

رییس جمهور دست سرد و خشکه زده ی پسرک را در دست گرفت و گفت :«سلام پسرم!حالت چطوره؟»پسر به جای جواب تنها سر تکان داد.رییس جمهور از مکث طولانی پسرک فهمید زبانش قفل شده.سرتیم محافظان گفت:«اینم آقای خامنه ای!بگو دیگر حرفت را»ناگهان رییس جمهور با زبان آذری سلیسی گفت:«شما اسمت چیه پسرم؟»پسر که با شنیدن گویش مادری اش انگار جان گرفته بود،با هیجان و به ترکی گفت:«آقاجان!من مرحمت هستم.از اردبیل تنها اومدم تهران که شما را ببینم.»


آقای خامنه ای دست مرحمت را رها کرد و دست رو ی شانه او گذاشت و گفت:‌«افتخار دادی پسرم.صفا آوردی.چرا این قدر زحمت کشیدی؟بچه ی کجای اردبیل هستی؟»مرحمت که حالا کمی لبانش رنگ تبسم گرفته بود گفت:«انگوت کندی آقا جان!»رییس جمهور پرسید:«از چای گرمی؟»مرحمت انگار هم ولایتی پیدا کرده باشد تندی گفت:«بله آقاجان!من پسر حضرتقلی هستم».آقای خامنه ای گفت:«خدا پدر و مادرت رو برات حفظ کنه.»

مرحمت گفت:«آقا جان!من از ادربیل آمدم تا این جا که یک خواهشی از شما بکنم.»رییس جمهور عبایش را که از شانه راستش سر خوره بود درست کرد و گفت:«بگو پسرم.چه خواهشی؟»

-آقا!خواهش می‌کنم به آقایان روحانی و مداحان دستور بدهید که دیگر روضه حضرت قاسم(ع) نخوانند!

-چرا پسرم؟

مرحمت به یک باره بغضش ترکید و سرش را پایین انداخت و با کلماتی بریده بریده گفت:« آقا جان!حضرت قاسم(ع)13ساله بود که امام حسین(ع)به او اجازه داد برود در میدان و بجنگد،من هم13سالم است ولی فرمانده سپاه اردبیل اجازه نمی‌دهد به جبهه بروم.هر چه التماسش می کنم،می‌گوید13ساله‌ها را نمی‌فرستیم.اگر رفتن13ساله ها به جنگ بد است،پس این همه روضه حضرت قاسم(ع)را چرا می خوانند؟»

حالا دیگر شانه های مرحمت آشکارا می لرزید.رییس جمهور دلش لرزید. دستش را دوباره روی شانه مرحمت گذاشت و گفت:«پسرم!شما مگر درس و مدرسه نداری؟درس خواندن هم خودش یک جور جهاد است»مرحمت هیچی نگفت.فقط گریه کرد و حالا هق هق ضعیفی هم از گلویش به گوش می رسید.

رییس جمهور مرحمت را جلو کشید و در آغوش گرفت و رو به سرتیم محافظانش کرد و گفت:« آقای...!یک زحمتی بکش با آقای ... تماس بگیر بگو فلانی گفت این آقا مرحمت رفیق ما است.هر کاری دارد راه بیاندازید.هر کجا هم خودش خواست ببریدش.بعد هم یک ترتیبی بدهید برایش ماشین بگیرند تا برگردد اردبیل.نتیجه را هم به من بگویید.»

آقای خامنه ای خم شد،صورت خیس از اشک مرحمت را بوسید و گفت:«ما را دعا کن پسرم.درس و مدرسه را هم فراموش نکن.سلام مرا به پدر و مادر و دوستانت در جبهه برسان»و...

کمتر از سه روز بعد،فرمانده سپاه اردبیل،مرحمت را خوشحال و خندان دید که با حکمی پیشش آمد.حکم لازم الاجرا بود.می توانست باز هم مرحمت را سر بدواند ولی مطمئن بود که می رود و این بار از خود امام خمینی حکم می آورد.گفت اسمش را نوشتند و مرحمت بالا زاده رفت در لیست بسیجیان لشکر31عاشورا.

مرحمت به تاریخ هفدهم خرداد1349در یک کیلومتری تازه کند«انگوت»در روستای«چای گرمی»،متولد شد.امام که به ایران برگشت،مرحمت کلاس دوم دبستان بود.13ساله که شد،دیگر طاقت نیاورد و رفت ثبت نام کرد برای اعزام به جبهه.با هزار اصرار و پادرمیانی کردن این آشنا و آن هم ولایتی،توانست تا خود اردبیل برود،اما آن جا فرمانده سپاه جلوی اعزامش را گرفت.مرحمت هر چه گریه و زاری کرد فایده ای نداشت.به فرمانده سپاه از طرف آشناهای مرحمت هم سفارش شده بود که یک جوری برش گردانید سر درس و مشقش.فرمانده سپاه آخرش گفت:«ببین بچه جان!برای من مسئولیت دارد.من اجازه ندارم 13ساله ها را بفرستم جبهه.دست من نیست.»مرحمت گفت:«پس دست کی است؟»فرمانده گفت:«اگر از بالا اجازه بدهند من حرفی ندارم»همه این ها ترفندی بود که مرحمت دنبال ماجرا را نگیرد.یک بچه13ساله روستایی که فارسی هم درست نمی توانست صحبت کند،دستش به کجا می رسید؟مجبور بود بی خیال شود.اما فقط سه روز بعد مرحمت با دستوری از بالا برگشت.

مرحمت بالازاده تنها یک سال بعد،در عملیات بدر،به تاریخ21اسفند1363با فاصله بسیار کمی از شهادت مرادش،مهدی باکری،بال در بال ملائک گشود و میهمان سفره ی حضرت قاسم(ع)گردید.

از مرحمت بالازاده،وصیت نامه ای بر جای مانده است که متن کامل آن را در زیر می خوانید.وصیت نامه ای که نشان می دهد روحش نمی توانست در کالبد13ساله اش آرام بگیرد:

وصیت نامه مرحمت بالازاده،لشکر عاشورا،گردان علی اکبر

به نام خداوند بخشنده مهربان

از اینجا وصیت نامه ام را شروع می‌کنم.با سلام بیکران به پیشگاه منجی عالم بشریت حضرت مهدی(عج)و با سلام بیکران به رهبر مستضعفان،ابراهیم زمان،خمینی بت شکن و با سلام بی کران به مردم ایثارگر و شهید پرور ایران،که همچون امام حسین(ع)و لیلا،پسرشان را به دین اسلام قربانی می‌دهند.

آری ای ملت غیور شهید پرور ایران!درود بر شما!درود بر شما که همیشه در مقابل کفر ایستاده اید و می‌ایستید تا آخرین قطره خونتان.

درود برشما ای ملت ایران!ای مشعل داران امام حسین!تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید.

و ای پدر و مادر عزیزم!اگر این پسرتان در راه اسلام به شهادت برسد،افتخار کنید که شما هم از خانواده شهدا برشمرده می‌شوید.

ای پدر و مادر عزیزم!از شما تقاضایی دارم.اگر من شهید بشوم گریه نکنید.اگر گریه بکنید به شهدای کربلا و شهدای کربلای ایران گریه کنید تا چشم منافقان کور بشود و بفهمند که ما برای چه می‌جنگیم.حالا معلوم است که راه تنها یک راه است که آن راه هم راه اسلام و قرآن است.و آخر وصیت می‌کنم راه شهیدان را ادامه بدهید و اسلحه شان را نگذارید در زمین بماند.

و مادرم و پدرم چنانچه من می‌دانم لیاقت شهادت را ندارم ولی اگر خداوند بخواهد که شهید بشوم مرا حلال کنید و من هم شهادت را جز سعادت نمی دانم.یعنی هر کس که شهید می‌شود خوش به حالش که با شهدا همنشین می‌شود.و از تمام همسایه‌ها و از هم روستایی هایمان می‌خواهم که اگر از من سخن بدی شنیده اید و کارهای بدی دیده اید حلال بکنید.و برادرانم اسحله ام را نگذارند در جا بماند و خواهرانم با حجاب با دشمنان جنگ کنند.خدایا تو را قسم می‌دهم که اگر گناهانم را نبخشی از این دنیا به آن دنیا نبر.

خدایا خدایا تو را قسم می‌دهم به من توفیق سربازی امام زمان(عج)و نائب برحق او خمینی بت شکن را قرار دهی.تا در راه آنها اگر هزاران جان داشته باشم قربانی بدهم.

کربلا کربلا یا فتح یا شهادت،جنگ جنگ تا پیروزی


منبع:jahannews.com:جهان نيوز-تاريخ انتشار: 10بهمن1392
------------------------------------
يكی می گفت:پدرم از این شهید بزرگوار تعریف می کرد که وقتی از جبهه برمی گشت می اومد تو مسجد جامع شهرستان گرمی برای مردم وقایع جنگ رو تعریف میکرد،جالب اینجاست میگه آنقدر قدش کوچیک بود پشت تریبون زیر پاش چیزی میذاشتن که قدش به میکروفن برسه،خدا رحمتش کنه،
خدا کنه که شرمنده این شهدا نشیم.
------------------------
ديگری می گفت:ببینید فرق بالا زاده ها را با آقازاده ها !!!!!!!!

تفاوت ازکجا تا کجاست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟آری تفاوت از زمین تا آسمان است.

اینان فرشتگان خدا بودند بر روی زمین که حالا ثمره ی مجاهدتهای بالا زاده ها را آقا زاده ها صاحب شدند!

روحش شاد.

 

یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:7 ::  نويسنده : علی یگانه

صحاح ستّه،شش کتاب از کتب روایی اهل سنت است که در نزد آن ها از اعتبار بیشتر،و بلکه کامل برخوردار است.


این کتاب ها عبارتند از:


1. صحیح بخاری؛ محمد بن اسماعیل بخاری.

2. صحیح مسلم؛ مسلم بن حجاج نیشابوری.

3. سنن ترمذی؛ جامع السنن محمد بن عیسی ترمذی.

4. سنن ابی داود؛ جامع السنن ابو داود سجستانی.

5. سنن نسایی؛ جامع السنن احمد نسایی.

6. سنن ابن ماجه؛ جامع السنن ابن ماجه قزوینی.

 

سِتّه:شش   صَحاح:صحيح،درست؛و نيز جمعِ صحيح

 

منبع:askquran.ir:مركز ملی پاسخگويی به سوالات دينی

 

یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:6 ::  نويسنده : علی یگانه
 
ای كشتـگان عشـق بـرایــم دعـا كنیـد

یعنـی نمی شود كه مـرا هم صـدا كنیـد؟

ایـن دستهـای خستـه ی خالی دخیلـتان

درد مـرا هم بــه حُکـمِ اجابـت دوا کنیـد

فـریـاد چشمهـای مـرا هیـچ کـس نـدیـد

پـس یـک نگـاه محبت به من بیـنوا کنیـد

ای مردمان رد شده از هفت شهر عشق

رَحمــی بـه ساکنـانِ خَـمِ کوچـه ها کنید

کـوچیـده اید!مگـر صبــرتـان کجــاسـت؟

من میرسم ز ره تو را به خدا پا به پا کنید

ایـن کوله بـار حـادثه،این کــوره راهِ عمـر

بـاید عبـور کـرد شهیـدان بـرایـم دعا کنید


رضوان الله تعالی علیهم اجمعین

 

یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:5 ::  نويسنده : علی یگانه

داستان حضرت یونُس(ع) و دعای اجابت شده ی او:

حضرت یونس(ع)یکی از پیامبران الهی بود كه نام مباركش چهار مرتبه در قرآن كریم ذكر شده و یك سوره ی قرآن نیز به نام اوست.حضرت یونس(ع)از پیامبران بنی اسرائیل است كه بعد از حضرت سلیمان به پیامبری رسید.بعضی او را از نوادگان حضرت ابراهیمعدانسته اند و به دلیل این كه در شكم ماهی قرار گرفت، به او لقب ذوالنّون و لقب صاحب الحوت داده اند.بعضی ظهور او را در حدود825 قبل از میلاد نوشته اند و هم اكنون در نزدیكی كوفه در كنار شط،قبر معروفی به نام یونس است.



ادامه مطلب ...
یک شنبه 27 فروردين 1396برچسب:نیکان, :: 1:4 ::  نويسنده : علی یگانه

ای کاش علیع شویم و عالی باشیم

همسفره ی کاسه ی سفالی باشیم

چون سکه به دست کودکی برق زنیم

نان آور سفره های خالی باشیم

 

-----------------------------------------

 

 

 

درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان نیکان و آدرس ataataee.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت: